سکه های شکلاتی

نوشته های خودم

سکه های شکلاتی

نوشته های خودم

سکه های شکلاتی

در این وبلاگ نوشته های خودم را قرار میدهم

طبقه بندی موضوعی
بایگانی
آخرین نظرات
  • ۲۲ خرداد ۹۴، ۱۲:۳۵ - نسیم.خ
    عالی
  • ۱۵ خرداد ۹۴، ۱۳:۴۷ - نسیم.خ
    ziba boood

شهر پشت آینه ها

سه شنبه, ۱۲ خرداد ۱۳۹۴، ۰۸:۴۱ ب.ظ

دختری کوچک از پدرش پرسید: بابا چرا مردم اینقدر به آینه نگاه میکنن؟ دنبال چیز خاصی میگردن؟
پدر گفت: اونا دنبال نیمه ی خودشون میگردن!
دختر گفت: مگه نیمه شون رو تو آینه گم کردن؟
و پدر این سروده ی قدیمی از شاعری گمنام را برای او خواند:
شبی درون آینه خویشتن را نگریستم
دیگر چشمانم معصومیتی نداشتند
کودک درونم
که سالها پیش دست و پایش را زنجیر نموده بودم
و دهانش را نیز بسته بودم
و در سبدی گذاشتمش
و به قعر چاه مردمک خویش فرو بردم
سقوط کرده بود
و درون اشکهای کودکیم
که دیگر از چشمان خشک و قحطی زده ام جاری نمی شدند
غرق شد
از آن پس به سمت هیچ آینه ای نرفتم...
تا اینکه پیر شدم و درست میان قطره اشکی
که در یک شب سرد زمستانی روی بالشتم چکید
کودکی را یافتم با دست و پایی در زنجیر و دهانی بسته
نگاه در نگاه هم دوختیم و پلکها به خنده تنگ نمودیم...
من از بند رهایش ساختم
و با خاطری آسوده خوابیدم
صبح که بیدار شدم خویشتن را کودکی یافتم
با سیرت دیوانه ای گریز پای...
من دیگر انسانی بزرگسال نبودم!
به سمت آینه رفتم و چشمان خویش را نگریستم
انسانی بزرگسال را نظاره نمودم
که پای در زنجیر با سطلی در دست
از درون چاه مردمکم قطره قطره آب میکشید و دیده ام را تر مینمود
چشمانم دیگر درخشش کودکی خویش را بازیافته بودند!
سپس رو به کودک نموده و گفت: پشت هر آینه شهری است که شهر "تقارن" ها نام دارد، مردمان آن دیار با چهره ها و بدنهایی متقارن که هیچ تفاوتی میان دو نیمه شان وجود ندارد به دنبال جفت خویش میگردند و هنگامی که او را پیدا میکنند زندگی مشترکی را آغاز مینمایند و صاحب فرزندی میشوند و آن فرزند کودکی است که هیچگاه بزرگ نمیشود...
آنها به امید خوشبختی مسیر جاده ای را پیش میگیرند که به آینه ای جیوه ای و بزرگ منتهی میگردد، آن آینه در انتهای شهر قرار دارد، تنها تفاوتش با آینه های دیگر در آن است که تصویر هیچ موجود زنده ای را بازتاب نمیدهد و تنها تصویر جاده ی منتهی به خود را منعکس میکند، آن هنگام که این تصویر را انعکاس میدهد انگار که آن جاده، درون بازتابش نیز ادامه پیدا میکند، از این رو هیچ کس از وجود آن آینه در انتهای شهر خبر ندارد و مسافران جاده ی سعادت هیچگاه نمیفهمند که به انتهای جاده رسیده اند، پس مسیر خود را درون بازتاب آینه نیز ادامه می دهند و اسیر جادوی شهر جیوه ای میگردند...
فریب بازتاب آینه را خورده و پا به دنیای وجود میگذارند...
  جادوی شهر جیوه ای آنها را به دو نیم مساوی تقسیم مینماید و هر نیمه را با نیمه ی جدا شده ی جفتش پیوند میزند، نیمه ی سمت چپ یکی را به نیمه ی سمت راست معشوق یا معشوقه ی او میدوزد و بار دیگر این کار را بالعکس انجام میدهد، با این شیوه دو انسان جدید نامتقارن را خلق مینماید، همزادهایی که یک تفاوت با یکدیگر دارند، تنها از این لحاظ که جهت هایشان درست عکس هم است، در میان این سحر و جادو طفل کوچک بهانه گیر نیز به درون یکی از آن دو انعکاس رفته و تبدیل به کودک درون او میگردد، هنگامی که مخلوقات جدید به صورت هم خیره میشوند هر کدام نیمه ای از چهره ی خویش را در رخساره ی انسان روبرویش نظاره نموده و دلباخته ی موجودی می گردد که در برابرش ایستاده است.
اولین بار انسانها انعکاس چهره ی خویش را درون این شهر سحر آمیز به نظاره مینشینند نه درون آینه هایی که با دست خود ساخته اند...
دیری نمیگذرد که یکی از مخلوقات درون آینه احساس میکند متعلق به جهان بزرگتری است، همان مخلوقی که کودک درونش مدام بهانه میگیرد و به او میگوید: برو! برو! وارد دنیایی جدید شو! از این شهر جیوه ای نفرت داشته باش و به دنیایی پر از رنگ قدم بگذار!
پس شهر جیوه ای را ترک میگوید و همزاد او اسیر جادو درون جیوه ها باقی میماند، زمان زیادی از ترک آینه نمیگذرد که دلش برای همزاد دیگرش تنگ میشود، به ملاقات او می رود و زندانی درون آینه نیز به سمتش می آید و آن دو چشم در چشم هم میدوزند، انگار که هر کدام دنبال کودک درونشان میگردند...
برخی از ما درون آینه به دنبال کودک درونمان میگردیم، زیرا یک روز که تصمیم میگیریم بزرگ شویم کودک بهانه گیر به درون نیم دیگرمان که زندانی آینه است رفته و زندگی خویش را درون مردمک چشمهای او ادامه میدهد، ما انسانهای بزرگ گاهی که کودک درون خویش را گم میکنیم باید روبروی آینه ای بایستیم و به نگاه آن موجود که درون آینه زندانی است خیره شویم تا معصومیت کودک درون خویش را درست میان مردمکان او بیابیم...

از کتاب سیرت یک دیوانه



  • mohammadbagher ahmadi

نظرات  (۱)

ziba boood
پاسخ:
مرسی

ارسال نظر

ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی